English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (5912 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rig the market U با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
market place U بازار
market places U بازار
open market U بازار ازاد
open market U بازار باز
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
free market U بازار ازاد
Common Market U بازار مشترک
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
Common Market U بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
Common Market U بلژیک
Common Market U فرانسه لوکزامبورگ و هلند
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies U اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد بازار
market research U تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
market research U بازارپژوهی
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market research U بررسی بازار
market U بازار
market U محل داد وستد
market U مرکزتجارت
market U فروختن
market U در بازار دادوستد کردن
market U درمعرض فروش قرار دادن
market U به بازار عرضه کردن
money market U بازار پول
flea market U سمساری
flea market U بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
stock market U بورس سهام وارز
stock market U بورس کالاهای مختلف
black market U بازار سیاه
black market U دربازارسیاه معامله کردن
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
aggregate market supply U عرضه کل بازار
bearish market U بازار رو به افول
black market operations U عملیات بازار سیاه
break into the market U در بازار رسوخ کردن
bull the market U بازار را گرم کردن
bullion market U بازار شمش
bullish market U بازار احتکاری
bullish market U بازار رو به رونق
buyer's market U بازار خرید
buyer's market U بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market U بازار مناسب برای خریدار
buyers market U بازار خرید
capital market U بازار سرمایه
commodity market U بازار کالا
commodity market U بازار مواد اولیه
commodity market U بازار کالای مصرفی
cornering the market U قبضه نمودن بازار
cornering the market U خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
credit market U بازار اعتباری
dead market U بازار کساد
dead market U بازار کم فروش
demand and supply market U بازار عرضه و تقاضا
developed market economy countries U کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
developed market economy countries U کشورهای مرفه
domestic market U بازار داخلی
dual labor market U بازار کار دوگانه
easty market U بازاراست تا
exchange market U بازار داد و ستد
exchange market U بازار اسعار
fair market U هفته بازار
fair market U بازار مکاره
falling market U بازار رو به زوال
foreign exchange market U بازار ارز
foreign market U بازار خارج
free market economy U اقتصاد بازار ازاد
free market system U نظام بازار ازاد
futures market U بازار خرید و فروش سلف
gold market U بازار طلا
home market U بازار داخلی
home market U بازار داخل کشور
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
imperfect market U بازار ناقص
labor market U بازار کار
loan market U بازار وام
market acceptance U پذیرش کالا توسط بازار
market appraisal U سنجش بازار
market channels U مجاری توزیع
market clearing price U قیمت تعادل در بازار
market demand U تقاضای بازار
market demand schedule U صورت تقاضاهای خریدارجزء در بازار
market directed economy U اقتصاد مبتنی بر بازار
market equilibrium U تعادل بازار
market failure U ناتوانی بازار
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
market forces U نیروهای بازار
market forces U عوامل موثردر بازار
market freedom U ازادی بازار
market freedom U ازادی تجاری
market functions U وفائف بازار
market grades and grading U طبقه بندی بازار
market imperfection U نقص بازار
market imperfection U ناقص بودن بازار
market information U اطلاعات و دادههای بازار
market leader U پیشقدم در بازار
market leader U پیشرو بازار
market leader U دارای رهبریت بازار
Other Matches
market value U قیمت بازار
market value U ارزش بازاری
market value U در بازار قیمت بازار
market value U ارزش
market value U قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
down-market U رجوع شود به downscale
in the market for <idiom> U خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
market U بازار فروش [اقتصاد]
outside market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
off-market <adj.> U خارج از بورس [فروخته شده ]
narrow market U بازار محدود
market share U سهم بازار
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market structure U بنیان بازار
market system U نظام بازار
market trends U روندهای بازار
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
market trust U بازار انحصاری
perfect market U بازار کامل
organized market U بازار سازمان یافته
oil market U بازار نفت
to put on the market U به بازار عرضه کردن
market segmentation U تجزیه بازار
market segmentation U تقسیم بازار
market risk U خطر بازار
market oriented U بازاری
market opportunity U فرصت بازار
market mechanism U مکانیسم بازار
market overt U بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market penetration U نفوذ به بازار
market mechanism U طرز کار بازار
market overt U بازار اشکار
market price U قیمت بازار
market prices U قیمتهای بازار
market prices U قیمتهای تعیین شده در بازار
market review U بررسی بازار
market survey U بررسی بازار
market oriented U در جهت بازار
to place on the market U به بازار عرضه کردن
carpet market U بازار فرش
flea market <idiom> U بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
To depress the market . U بازار را کساد کردن
to put on the market U درمعرض فروش قرار دادن
to place on the market U درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market U فروختن
financial market U بازار مالی
over-the-counter market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
to place on the market U فروختن
On the free market . U دربازار آزاد
market gardening U شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
target market U بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
spot market U بازار معاملات نقدی
spot market U بازار نقدی
soft market U بازار با تقاضای خوب
sharing the market U تقسیم بازار
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
seller's market U بازار فروشنده
security market U بازار اوراق بهادار
the market is dull U بازار راکد است
the market is dull U بازار کساداست
to make a market of U معامله کردن
market gardener U باغکار سبزیکار
market garden U مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
labour market U متقاضیکار
cattle market U محلفروشاحشام
widening of market U گسترش بازار
wage market U بازار دستمزد
to rig the market U با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to make a market of U با کالای دیگرمعاوضه کردن
securities market U بازار اوراق بهادار
market structure U ساخت بازار
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
open market operations U عملیات بازار ازاد
open market price U قیمت بازار ازاد
open market rate U نرخ بازار ازاد
kerb market [British E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
curb market [American E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
The gold market is booming . U بازار طلااینروزها گرم است
market rate of interest U نرخ بهره بازار
the islamic inspector of the market U محتسب
mass market product U محصول پر فروش
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
Recent search history Forum search
1بازار
1"heads-on" market
0Sub-contract is by by buying similargoods in the market
0Sub-contract is by by buying similargoods in the market
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com